|
Tuesday, April 29, 2008
دست را پایین بیاور کسی به سوگند های معصومانه اهمیت نمی دهد سکوتها به راحتی لگد مال می شوند و نگاه های افسارگسیخته در پی فاخته ها گم می شوند
چشمانت را ببند و به آشوب خواب هایت بنگر به ذکرهای فرسوده ، به تسبیح های از بند گریخته و به اینکه همه اینها از قماش سرنوشت اند
گناه من چه بود که به سادگی واژه ها را شعر کردم و به آرامی عاشق لحظه های مرگ شدم
گناهم چه بود که چشمم به در خشک شد و در پاسخ به نعره های سرخ آتش روحم خاکستر شد
مگر تقصیر من بود که مهمان ناخوانده لبخند را دزدید و به جای مهره های آبی ساز تنهایی کوک کرد
مگر تقصیر من بود که آسمان گستاخ شد و بیابانها پرآب شدند مگر تقصیر من بود که شگون عشق در بندهای مزاحمت آمیز گذشته مهر و موم شد.
Blue Dorry ||
9:09 AM
|
|
|