Blue
دوستان

Wednesday, June 29, 2005


به معصومیت اولین نگاه اعتقاد دارم ، چون هیچ وقت اشتباه نمی کنه

وقتی برای اولین بار کسی رو می بینی و برای چند ثانیه کوتاه ، خیلی کوتاه پس چهرشو می بینی ، یه حس مثل جریان الکتریسیته از بدنت می گذره ، و دیگه هیچ وقت این تجربه تکرار نمی شه .

این معصومیت اولین نگاه می تونه خیلی به ما کمک کنه البته اگه یه کم راجع بهش عمیق فکر کنیم
ما از خیلی از حسامون سرسری می گذریم چون به قول خودمون کارهای مهم تری داریم .......
Blue Dorry  ||  11:39 AM



آدم بزرگها خیلی منیت دارن .
من دانشجویم
من دکترم
من پولدارم
من مدیرم
من
من
من
این منیت هاست که نمی زاه اززندگی همون لذتی رو می بریم که یه کودک می بره
کودک منیت نداره
برای همین از لحظه لحظه زندگیش با آگاهی لذت می بره
Blue Dorry  ||  11:20 AM


Monday, June 27, 2005



دقت كرديد وقتي كه مي شينيد و غروب را تماشا مي كنيد فقط از 30 ثانيه آن لذت مي بريد
اين 30 ثانيه كه خيلي كوتاهه و خيلي گذراست يك لحظه اوجه .
لحظات اوج زندگي ما سازنده ترين لحظه هان . در چند ثانيه كوتاه چيزي شكل مي گيره آنچنان با ارزش كه با هيچ چيز قابل مقايسه نيست .
تو هم در زندگي من لحظه اوج بودي .....كوتاه و گذرا .... غير قابل وصف و غير قابل مقايسه
همچون بادي آمدي و همچون باد رفتي
و فهميدم چرا آمدي ؟
تو با رسالت آمدي
با عشق آمدي
با سكوت آمدي
با آرامش آمدي
تا به من بفهماني مي توان عاشق بود
مي توان ديوانه بود
مي توان رها بود
اعتراف مي كنم تو راز جاودانگي را به من آموختي
و رفتي جايي كه ما از آن رانده شده ايم
.........................................
Blue Dorry  ||  11:17 PM


Friday, June 24, 2005


انسان در چهارچوب جسم محدود نيست همانند باغ ها كه در چهار ديواري حصارها محصور نيستند .
Blue Dorry  ||  5:12 PM



ارزش آدمها به چيزي نيست كه دارن
به اون چيزيه كه مي خوان داشته باشن
Blue Dorry  ||  5:08 PM


Wednesday, June 22, 2005


ما آدم بزرگا خودمونو زیاد دوست نداریم
و ببینیم کودکی رو که وقتی دستش زخم می شه می گیره به سمت بزرگترش و می گه ..... بوسش کن .........
بچه ها خودشونو خیلی دوست دارن .
Blue Dorry  ||  4:23 PM



وب لاگها هم مثل آمها هستن ، بی خود جلوی راه کسی قرار نمی گیرن .
آمهایی که تو زندگی ما وارد می شن ، قراره چیزی رو به ما بگن ، نشانه ای بدن ، و بعضی هاشون که تاثیر بیشتر و بخصوصی می زارن رسالتی دارن .
وب لاگها هم همین طور ، گاهی وقتها تو اینترنت چرخ می زنی ، همین جوری الکی یه صفحه پشت صفحه بعد ، نمی دونی از کجا رفتی و چی شد که یه وبلاگ باز می شه ، گاهی حوصله نداری و می بندیش ( مثل آمهایی که میان تو زندگیت ولی بهشون اجازه نمیدی رسالتشون رو انجام بدن ، بهشون فرصت نمیدی ) و بعضی وقتها صفحه باز شده رو می خونی و ...... و گاهی از همون لحظه زندگیت یه تغییرهایی می کنه .
عوض می شه .
همه چیز در دنیا درحال تغییر و دگرگونی است .
Blue Dorry  ||  9:25 AM


Friday, June 17, 2005


آمدي و يك واقعيت شدي
و من واقعيت را پذيرفتم
رفتي و يك حقيقت شدي
و اكنون حقيقت را عاشقم
Blue Dorry  ||  9:28 PM


Tuesday, June 14, 2005


مسیحای جوانمرد من ، ای ترسای پیرپیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی......................


از دیاری آمدی بس ناشناخته ولی با نگاهی آشنا
آمدی و زندگیت را در زندگیم دمیدی
من با تو به باور رسیدم
من با تو دیوانگی را فهمیدم
من با تو لذت نگاه را تجربه کردم
با تو سکوت را شنیدم
با تو بودن را باور کردم
و با تو مرگ را پذیرفتم .
آنگاه عشق .............


(رفتی و همچون مسیحای من شدی .......................)
Blue Dorry  ||  12:02 PM


Monday, June 06, 2005


The man thinks
The horse thinks
The cow thinks
But the Fish doesn't think becaouse it knows everything .
Blue Dorry  ||  5:47 PM


منوی وبلاگ

۩ صفحه اصلی
۩ ايميل صاحب خونه


بايگانی

June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
November 2006
December 2006
April 2007
April 2008