Blue
دوستان

Monday, August 21, 2006


آنگاه كه موجها در بستر دريا هوس راني مي كنند و عقربه ها دروغگو مي شوند
آن زمان كه نگاهت آرام مي لرزد بر اندام بي حجابم و زمزمه هايت جسورانه طواف مي كنند مرا

ناگهان
چه........ برازنده عشق مي شوي

و من چه وا مي مانم از بكارت دستانت !
و چه بيگانه مي شوم با غير تو
و چه ميترسم از رفتنت
و حه جي مي كنم نامت را
و
مي شكنم و كافر مي شوم
وقتي
تو را طعنه مي زنند
وقتي سكان را از دستت مي گيرند
وقتي بر عشقت خط و نشان مشكي مي كشند
وقتي تو را به چهار ميخ مي كشند
Blue Dorry  ||  2:41 PM


Sunday, August 13, 2006


خنجرت را از گلوي اين عشق بردار
دست تو نه مي تواند به خون اين عشق آلوده شود
نه به تازيانه نگاه من

من هنوز ياد دارم
من هنوز درد دارم

من هنوز مي دانمت
چنان كه دستانم خار را
و چشمانم گندم زار را

دستت را رها كن
بي راهه من بغض چشمانت را اشك مي كند
دستت را رها كن
تعبير اين خواب تو راپريشان مي كند
دستانم را تنها بگذار
از شعر غم آلودم بگذر


سوگند كه به بدرقه ات بي ناله مي آيم
كه به پاس تنهايي تمام راه را آيه مي خوانم

كه ستاره مي چينم و سكوت مي كنم
كه گم مي شوم و.....................



جاي خالي ات را آبي مي كنم.





Blue Dorry  ||  12:52 PM


Saturday, August 05, 2006


لحن سردت به خواب آمد
دستهايت به بدرقه زلفم
تعبيرش آيه سفربود
و نشانش لبهاي به هم دوخته شب

آرام بمان
آرام تر
هبوت كوير
زيبايي دروغين سراب است
و
آبرها هم
قصه پيري آسمانند

قاصدك ها در راه گم مي شوند
وسوسه جاده
عشق را هم به بازي مي گيردچه رسد به پيك سپيد پوش ما

خوابها
در انتظار تعبير
فراموش مي شوند
Blue Dorry  ||  2:04 PM


منوی وبلاگ

۩ صفحه اصلی
۩ ايميل صاحب خونه


بايگانی

June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
November 2006
December 2006
April 2007
April 2008