Blue
دوستان

Wednesday, September 21, 2005


باز ياد تو نرگس ها را آبي كرد
باز خيال تو چكاوكها را بي ترانه كرد
غم نبودنت همچون پيچكي بر تنه زندگي پيچيد
و باز جاي خالي ات ني لبك چوپان را بي ناله كرد


اي رخت بربسته از هستي
در كدامين نيستي به دنبال هستي ات باشم
در كدامين ميخانه را زنم
سراغ كدامين ساقی را گيرم
نشان كدامين مجنون را دهم
راز كدامين مكتوب را خوانم
كه هر چه بنگرم ‎و هر چه بجويم
تو همان جاي هميشگي هستي
در عمق وارونگي روحم
در تار و پود همان نقشي كه ناتمام ماند ولي شاهكار شد
مي دانم ...
مي دانم ...
نبايد جايت را به كسي بگويم
مي دانم مي خواهي تنها باشيم
بدان هيچ كس تو را نخواهد يافت
تو را نخواهند ديد
تو را نخواهند فهميد
ولي من هستم.......... با تو .

Blue Dorry  ||  10:33 PM


منوی وبلاگ

۩ صفحه اصلی
۩ ايميل صاحب خونه


بايگانی

June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
November 2006
December 2006
April 2007
April 2008