|
Saturday, February 18, 2006
اينكه من ساكتم و هراز گاهي صدايي نه چندان قابل فهم از دنيايي ديگر به لبانم سرك مي كشد چيز تازه اي است اينكه من چشمانم را به زيبايي ها نوازش مي كنم و ديگر در پي واژه ها نمي دوم هم عادت جديدي است چه دستم به آنها برسد و چه نرسد ، چيزي از اين روياي شيرين كم نمي شود سادگي كلام مست را به بوي تند حقايق ترجيح مي دهم و لبخندم را بي هيچ بهانه اي قهقهه مي زنم ديگر برايم فرقي نمي كند شبها او را خواب ببينم يا خير .............. ولي نه، حقيقت ندارد روياي ديدارش مانند بغض كودكانه اي معصومم مي كند ولي نمي گذارم با اشكهايم از روياهايم سفر كند، بگذار بگويند ديوانه شده ام ، بگذار بگويند معناي زندگي را در دنياي مجازي ام لگد مال كرده ام ، بگذار بگويند ... چيزي از اين واقعيت كم نمي شود واقعيتي كه در پژواك حقيقت مجالي از جنس عشق در صندوقچه زندگي ام انداخت .
Blue Dorry ||
11:07 AM
|
|
|