Blue
دوستان

Wednesday, August 31, 2005


ای کاش همچون ابر بهاری تمام اشکهایم را نثارت می کردم ، که از آن سیراب شوی تا شاید در شوری اشکهایم ، تلخی لبخندم ، وسعت سکوتم و خطای عشقم مرا در می یافتی .
ای کاش تردید را در چشمانت می دیدم ، ای کاش سکوت را بر لبانت می خواندم .
ای کاش غرور را در کلامت و عشق را با سفرت می فهمیدم .
ای کاش یادت قلمم را از نوشتن باز نمی داشت و کاغذ نامه هایم را خیس نمی کرد .
ای کاش نامت صدایم را نمی لرزاند و یادت غمگینم نمی کرد .
غمم شیرین و لبخندم تلخ است ، صدایم آرام و دلم طوفانی است ، فکرم آزاد و ذهنم مشغول ، بازوانم باز و آغوشم خالی است .

روزی نگاهت مرا از فرش تا عرش می برد ، از خشکی بیابان تا سبزی جنگل ، از زردی پاییز تا آبی دریا و عاقبت از عشق تا ابدیت .
ولی
تو دور شدی .... هر چه گام برداشتم تا احساست کنم دورتر شدی ، در پییت تا انتهای دشتها پا نهادم ، از عظمت کوهساران گذشتم و بر بیکران دریاها روان شدم ، و در انتها خود را تسلیم سکوت صحرا دیدم . در سرگردانی برهوت عشق همچون معجزه ای در برابرم نمایان شدی ، همچون فریادی بودی در سکوت صحرا ، با لبخندی آشنا سرسختی عشقم را تحسین کردی ولی ناگهان اشک در چشمانت حلقه زد و بر گونه هایت چکید .
چشمانت گویای رازی بود.... ولی قادر به درکش نبودم ، اشکهایت بر خاک بیابان سقوط می کرد ولی قادر به تسخیرش نبودم .
دلم لرزید ... پاهایم سست شد ... دستهایم بر صورتت لرزید و اشکهایت پاک شد ، ولی افسوس که آنگاه تصویرت سراب شد .

تو دیگر سراب شدی ......!

زانوانم بر زمین کوبید ، دستهایم بر خاک فرود آمد
قلبم بر سینه ام کوبید و اشکهایم بر جای اشکهایت فرود آمد
بر جای اشکهایمان گلی رویید و عشق بوجود آمد
باد بر گلبرگها کوبید و مشکلات پدید آمد
گل پرپر شد و جدایی به میان آمد .
Blue Dorry  ||  3:49 PM


منوی وبلاگ

۩ صفحه اصلی
۩ ايميل صاحب خونه


بايگانی

June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
November 2006
December 2006
April 2007
April 2008