Blue
دوستان

Sunday, January 08, 2006


قافلهء عشق
همان قصه معاشقه درخت و تبر است
همان حديث عشوه باد بر رخسار سرمازده نرگس است
همان نيزه بي سر، برسر غرور عاشق است


اين پيوند
حتي ابليس را هم
پنهاني به باده اي ازعشق ميهمان مي كند.
اين همان وصيت مسيح است .
همان رنگ شيرين اسارت
همان بي تابي مسافر غربت

قامتي بلند
جاده سرنوشت راتا كف دستانت متينانه طواف مي كند
سايه اي كه بر لوح قسمتت نقش مي بندد قدمهايش را محكم بر سرزمينت مي گذارد


مشتت را باز كن
كه شاهزاده اين قصه در بند بند انگشتانت چمبره زده است .

ساقدوشي سرمست
قداست اين عشق را
بر كنده پرنقش زندگي
مهربانانه حك خواهد كرد.

باور دارم كه اين چنين است .


Blue Dorry  ||  10:24 AM


منوی وبلاگ

۩ صفحه اصلی
۩ ايميل صاحب خونه


بايگانی

June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
November 2006
December 2006
April 2007
April 2008