|
|
|
Sunday, February 05, 2006
اين بغض را بگذار به حساب جاي خالي آن ستاره بگذار بر جاي خالي مخاطب اين نامه كه هيچ كلامي خود را فداي شكستن اين سكوت نمي كند پس اين نامه را با بي كلامي ها آغاز مي كنم
اي ................... نگو كه خط بين ملك و ملكوت را به خم ابرويم باخته اي كه باورم نمي شود و نگو كه وعده هايت را به نيت ديدن فرشتگان فراموش كرده اي كه آسمان پر از فرشته است و من پر از تنهايي
اين حجم كبود را ببين ! جاي نگاه مظلومانه توست كه ديگر رخسارم را خجل نمي كند كه ديگر دلم را با بيقراري ها جادو نمي كند كه ديگر اين زجر را شيرين نمي كند باور كن نمي كند............ .................. ........... نمي دانم عمر ديوانگي هايمان كي به سر آمد كه تو آن را به نذر عاقلانه ها اين چنين بر دخيل محراب آويختي
ولي بگذار بگويم آنچه از دستانت كندي و بر گردنم آويختي تسبيحي از ناگفته هايي بود كه با چشمانت وصيت كردي.
Blue Dorry ||
4:11 PM
|
|
|